سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاییز 91 - ::₪ ° کلاغه به خونه ش میرسه؟ ° ₪ ::
  • رها آزاد

    چه سرنوشت غم انگیزی
    که کرم کوچک ابریشم
    تمام عمر قفس میبافت
    ولی به فکر پریدن بود...

    p.s.
    پسره ی پرررررررررررررو جلو منو گرفته میگه چرا تو کلاس به فلانی خندیدی؟میگم من به اون دلقک نخندیدم به صندلی جیرجیروم خندیدم میگه نه شما خانما به ما میخندید همیشه!!!میگم من کی خندیدم به شما ؟میگه شما نه اون و اون و اون یکیتون...گفتم بمن چه اون یکیها میخندن به نفهمایی مث توی پرمدعا که داری از فرط نخوت و تفرعن و خود بزرگ بینی میترکی؟!!!
    جمله آخرو دوست داشتم بگم اما نگفتم...کاش میشد بهش بگم...رویای خارجه در سر داره فکرکرده دانشگاه زپرتی ایرانشهر سکوی پرتابش میشه...میخاد بره بلاد خارجه تدریس زبان انگلیسی کنه یه روز...ما که بخیل نیستیم خب بره .ولی چیکار به کار نیش ما داری بشر؟با اون لهجه ی سوپر بریتیشت



    *

  • رها آزاد


    هرچی دلش خواست بهم گفت...هرچی تلخی تو دلش بود...بعدم منو گذاشت اینور جوب خودش موند اونور جوب و از نمیدونم کجا آب انداخت تو جووبمون...آخرشم نتیجه اخلاقی تمام حرفاش شد که ما آبمون تو یه جوب نمیره...اشکام دونه دونه مث چی زرت زرت می‌ریخت پایین ولی حرفی نزدم...آخرش گفت همین خوبه اینکه نزدی زیر گریه که  جلب ترحم کنی برات کلی امتیاز بود...

    دیگه به خدای بزرگ و بخشنده و مهربان امیدی ندارم...خودش میدونه چرا؟؟؟

    پ.ن1

    سه ساعت بعد زنگ زدن و پخش آهنگ منو ببخش رضاصادقی یعنی عذرحرفهای گفته خواستن...من چطوربه خدا زنگ بزنم؟براش چه آهنگی بذارم؟خودم بخونم بهترنیس؟!!!

    پ.ن2
    اون نقطه نارنچی توی شکل IP finderخودمم!!!!هه هه هه.در واقع تمام بازدیدای دیروز و امروز خودمم.

    پ.ن3
    ناشناس بودن تنها موهبت این دنیای مجازیه نمیخوام حرومش کنم

    پ.ن4
    (خدایا من به ریتم این اهنگ برات هرچی بگی می‌خونم)
    http://kalaghsia.persiangig.com/Melodic/LOREENAMCKNNIT-Santiago.wma



    *

  • رها آزاد


    یه وقتی یه وبلاگ باحال پیدا کردم و یه صفحه‌شم save کردم بخیال اینکه بعدا برم و ته و توی آرشیوشو در بیارم...حالا که دارم دنبالش می‌گردم بلاگفای کوفتی errorمیده...میگه همچین وبلاگی وجود نداره...من خودم یه صفحه‌شو دارم بخدا...live-dead.blogfa

    هفته پیش استاد نیومد کلاس 5شنبه رو...دوستم اصرار کرد بیا اتاق ما فیس بوکتو فعال کن من کانکتم...رفتم که ببینم چی میشه...فعالشم کردم اما رو سیستم خودم بالا نمیاد!ژنتیک من با نت مشکل داره وقتی اجتماعی میشه...همون کلاغ تک و تنها و تکرو بامن سازگاره...بعدش یه درخواست دوستی از یه کنتکت قدیمی رو applyکردم چندتا از عکسو مطلب وکامنتاشم likeزدم بعدنش که رفتم تو هات میلم می‌بینم پیام گذاشته شما؟؟؟واقعا که که که تو روح هرچی درخواست دوستیه...انگار مرض دارن بعضیا
    از اون بدتر رفیق شفیق و پدربزرگوار خودمه که تو فیس بوک اومده اسم منو دیده پیام گذاشته اسم هنری منو چرا دزدیدی؟؟؟آخه تو کجابودی وقتی من رهاآزاد شدم پدر؟تو هنرت چیه که بمن نمی‌گی؟خوبه برات شعرای جفنگمو با اسم رها میدادم...خوبه پدرم بودی و این حرفو زدی...که که تو فیس بوک و تمام بازیای مزخرفش...من کلاغم مرا با شبکه‌های اجتماعی و شلوغ پلوغ کاری نیست...اونجا پدر به پسر رحم نمی‌کنه وای بحال غریبه ها...

    از یه وبلاگ معجزه وار پیدا شده ی تازه هم خوشم اومده...براش یه کامنت گذاشتم اماطرف بیغ تر ازاون بود که بفهمه حرف منو...خود منه توی ده سال پیش...داره راهی رو شروع میکنه که من تهشم شاید هرگز از مسیری که من رفتم نیاد شاید متوقف بشه شاید حتی بمیره قبل از اینکه به حالای من برسه اما من خواستم کمکش کنم زودتر به حالای من برسه...عشقش زبان و نقاشیه و داره کامپیوتر می‌خونه من اگه اولین سالی که کنکور دادم می‌دونستم میتونم زبان شرکت کنم الان بهترین نقطه‌ی دنیام ایستاده بودم...نه اینطور خاک برسرو بلاتکلیف و برباد رفته که الانم...هیچکس بمن نگفت خودمم نمیدونستم...دخترک احمق نفهمید...
    بذار وبلاگشو با غرغراش به روز کنه منم می‌رم نقاشیاشو میبینم دلم شاد میشه...باقیش مهم نیست...هست؟بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش...آنکس که صدچراغ دارد و بیراهه میرود...



    *

  • رها آزاد


    خااااااک برسرمن وتو حسنک.خااااک برمن که زنده‌م و محکوم به رنج کشیدن بیدرمان و خاااااک برتو که بی هیچ رنجی توو خیالات من  زندگیتو می‌کنی حسنک...چی میشد جاهامون عوض می‌شد؟تو واقعی میشدی و پراز رنج بودن و من خیالی توی اعماق ذهن تو وقتی خسته و کوفته و درهم شکسته از دست اوضاع نابسامانی که نمی‌تونی سامانش بدی تو هزارتوی ذهنت دنبالم میگشتی و صدام می‌زدی تا باهام حرفاتو بزنی...حرفایی که به هیچکس نمی تونی بگی حسنک...

    من یه خودخواه خودپرست مغرورم حسنک؟جوجو بهم اینو گفت...

    عید هرکسی که به عید ایمان داره تواین دوره ی تنهایی و تاریکی مبارک...من که جزسه تا اس ام اس چیزی نصیبم نبود ازین عید...اس داداشمو فرستادم برا دوستم اس دوستمو فرستادم برا هم اتاقیم اس هم اتاقیمو فرستادم برا داداشم...این وسط چیزی برای من نموند...

    فقط خودت میدونی که چه تزلزلی تو تمام ارکان تفکرم درست میشه اگر 21دسامبر2012 هیچ اتفاقی نیفته خدایای من!!!!!!!!!!!



    *

  • رها آزاد

    من گرسنه نیستم حسنکّ من خرد و خسته ام...درهم شکسته ام حسنک...دلتنگ و دلگیرم...پراز اشک و گریه ام حسنک آخرکجایی؟
    حسنک من بلد نیستم دلداری بدهم به عزیزی که دارد پدر عزیزتر از جانش را از دست میدهد...حسنک من نمیتوانم وقتی که سرما خورده برایش کاری بکنم...حسنک من از دست خودم که اینهمه ناتوانم دلگیرم....کجایی حسنک؟دعای نشابوریان ترا نساخت دعای منهم از سقف خانه و خوابگاه بالاتر نرفت هرگز...خدای مهربان صدای مرا نشنید...نمی‌شنود حسنک...او صدای نشابوریان را هم نشنید...
    من از ناتوانی خودم به ستوه آمده ام و از نفهمی این جماعت هم...همه چیز بهم ریخته است حسنک...راستی آیا این تو نبودی که در کلاس دوم دبستان بره ها و مرغ و خروسها را غذا دادی؟نکند اشتباه گرفته باشمت حسنک؟تو زمانی وزیر نبودی؟در زمانهای خیلی خیلی دور؟حسنک چرا این دنیای لعنتی به انتها نمی‌رسد؟از دعاکردنی که کسی نه می‌شنود نه می‌بیندخسته ام حسنک...من عکس بچگهای تترا که در کتاب دوم دبستان بود به دیوار اتاقم زده ام...اتاق من تخت کوچکی در یک اتاق 6نفره است حسنک...اتاقی که بایست چهارنفر در ان زندگی کنند حسنک.البته من به دست و پابستگی عادت دارم حسنک...اتاق من در خانه‌ی پدری هم بسیار کوچک است...دیشب میان گریه هایی که نبایست صدا می‌داشت به این فکر افتادم که چطور دارد اندازه‌ی اتاقم هرچندسال یکبار کوچکتر می‌شود حسنک...اتاق بعدی گمانم همان باشد که در دل خاک می‌سازند...حیف که انجا نمی‌توانم دیوارها را کاغذ بچسبانم و عکس تو و عکس جوجو را به دیوار بزنم حسنک...حیف که انجا هرگز از خواب بیدار نخواهم شد حسنک...گمانم دیگر مرگ را دوست نداشته باشم حسنک...هرچند به زندگی‌ام هم امیدی ندارم ...حسنک کاش پدر ح.م از آی سی یو با معجزه ی زندگی بیرون بیاید.کاش آرزوی من پیش از آنکه دیر شود به آسمان برسد



    *

  • رها آزاد

    From the beginning of this semester I started this diet but after 3 weeks

    I can  not find a scale to weight myself in this damn dormitory and in this damn city.
    In Esfahan  wherever you walk on your way you can see someone with a digital scale,but here
    I just should trust my room-mate eyes
    however, she stopped telling me that I am losing weight,what does it mean Dr. Atkins?Han

    Does it means that I should start from the beginning?what should I do?Gooooood

    P.S
    I finally bought a scale for myself,it did really worh it .I love you Dr. Atkins
    I lost 6kg in 7 weeks and have 7kg left to lose,I love you again and again Dr.Atkins



    *

  • رها آزاد
    [Read me if you can]  



    *

  • رها آزاد

    دلم گرفته...



    *

    <      1   2   3      

    _zoom